لحظه های کش دار

ساخت وبلاگ
دیگر حتی اگر خودم هم نخواهم آدم بزرگ محسوب می شوم، در جمع نوجوان ها و حرفهایشان، اشکهایشان، خنده های بلندشان که هستم، میفهمم چه قدر راه دارند و چه قدر قرار است غصه هایی بخورند که بعدترها به آنها هم بلند بلند خواهند خندید. دیگر آنقدر ها هم درونگرا نیستم، چطور درونگرا باشم؟ مگر زندگی مثل قبل است؟ آن زمانی که من وبلاگ نوشتن را شروع کردم، اینترنت کارتی بود، با یک سیستم عجیب غریب به نت وصل می شدم، الان با گوشی، راحتتر ولی با همان سرعت قبل. چه خنده دار بود غصه هایم، اجازه دهید بلند بلند به آنها بخندم و کاش می توانستم دست دخترک آن زمان را بگیرم، بگویم آنقدر قرار است عوض شوی که فکرش را هم نمی کنی، با اینکه نیمی از ذات زندگی غم انگیز است، زندگی ات را اما دوست خواهی داشت. خلاصه که آدم بزرگ که بشوی تازه میفهمی خیلی از آدم بزرگها خودخواسته بدند و نیازی هم نیست که احترام را برای آنها نگه داری، بگذارش برای همان دخترکان و پسرکان کوچکتر که هنوز غصه و شادی های کوچک را بزرگ می بینند. لحظه های کش دار...ادامه مطلب
ما را در سایت لحظه های کش دار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ramunaaa بازدید : 4 تاريخ : شنبه 31 تير 1402 ساعت: 0:25

مدت زیادیه کتابی نخوندم باز می کنم، ده صفحه می خونم، می ندازم اونور کلمات مثل قبل جادویی نیستند هیچ چیز مثل قبل جادویی نیست جز بالون ارزوهایی که یکهو دیشب در آسمان دیدم امروز سه بار آرزوی نبودنم را، ناپدید شدنم را کردم سر کلاس هایم حاضر نشدم خوابیدم از اتاقم زیاد بیرون نیامدم من، دوست دارم محو و ناپیدا شومکاش اتفاقی جادویی در قلبم می افتادجادویی پر از نیرو که دست هایم را بگیرد و در مقابل هر چیزی که نخواسته ام مشت کند... لحظه های کش دار...ادامه مطلب
ما را در سایت لحظه های کش دار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ramunaaa بازدید : 5 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 1:25

احتمالا همینطور است که شما می گویید اما می تواند احتمالا اینطور که شما می گویید هم نباشد ناراحت نشوید به جایش زندگی را کمی بلد شوید لحظه های کش دار...
ما را در سایت لحظه های کش دار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ramunaaa بازدید : 3 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 1:25

هیچ جا، اینجا نمی شه.  مثل اتاق آبیم توی خونه قبلی، که هیچ جا اونجا نمیشه.  در واقع هیچ جا، من اون مدلی که اونجا بودم نمی شه.  اون مدل فارغ از زمان و مکان و هرچیزی، اون دختر نوجون احمق با یه عالم مشکل و شادی و غمهای دم دستی.  غم که عمیق شد از اون خو لحظه های کش دار...ادامه مطلب
ما را در سایت لحظه های کش دار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ramunaaa بازدید : 5 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 15:58

زمان ماها رو بیدارتر می کنه 

مثل قهوه 

ولی می تونه خوابمون هم کنه 

و چون از خواب آور ها استفاده نمی کنم 

نمی تونم مثالی براش بزنم 

خلاصه که 

انتخاب خود آدمه 

که زمان باهاش چیکار کنه 

البته که شاید هم این زمانه که انتخاب می کنه 

و این یعنی اینکه برای رسیدن به یه چیز هیچوقت فقط یک مسیر وجود نداره 

لحظه های کش دار...
ما را در سایت لحظه های کش دار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ramunaaa بازدید : 12 تاريخ : دوشنبه 18 اسفند 1399 ساعت: 17:45

باباچاهی بهم گفت:

نترس 

از چه طور می شود اصلا نترس 

همیشه  و به ناچار 

کمی آن طرف عین خودت ایستاده ای 

///

ولی من هنوزم می ترسم/ مطمیثن نیستم این شعر رو درست نوشته باشم یا نه / از خیلی چیزها می ترسم/ زندگی آسون نیست/ راحت هم نیست/ ای بابا

لحظه های کش دار...
ما را در سایت لحظه های کش دار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ramunaaa بازدید : 5 تاريخ : دوشنبه 18 اسفند 1399 ساعت: 17:45

خیلی خوبه که آدم مینویسه 

چون داشتم پست قبل رو می خوندم 

و با از خودم پرسیدم 

هی، تو از کی خوشت میومده ؟

می دونی 

حتی یادم نیومد که خودم رو با کی ترکیب کردم و خوشم اومده 

و دیدم هی، خودم پیش بینی کردم که ممکنه دیگه هم خوشم نیاد 

واسه همینه که 

میدونم قهقهه بهترین پاسخ به این داستاناست 

چون که 

کی تا همیشه مثل قبل می مونه؟

 

لحظه های کش دار...
ما را در سایت لحظه های کش دار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ramunaaa بازدید : 20 تاريخ : سه شنبه 2 ارديبهشت 1399 ساعت: 0:48

 

مامان 

تو قلب منی 

همینطور تو بابا 

این وقت شب 

حالم عجیبه  

دیوانه شدم و عاشق

 

 

لحظه های کش دار...
ما را در سایت لحظه های کش دار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ramunaaa بازدید : 39 تاريخ : پنجشنبه 2 آبان 1398 ساعت: 7:31

 

گفتم باید بدوئم ولی من وقت دویدن فکر کردن از سرم میره، هربار می ایستم تا یادم بیفته کی هستم.. همین دیگه

 

لحظه های کش دار...
ما را در سایت لحظه های کش دار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ramunaaa بازدید : 28 تاريخ : جمعه 10 اسفند 1397 ساعت: 3:50

 

اومدم خیلی ناخودآگاه چیزی در مورد زمان بنویسم و برم، و بعد دیدم خیلی وقت پیش هم همین کار رو کردم، چه خوب من رو مشغول به خودش کرده پس..

داشتم میومدم که بنویسم

زمان 

دردسترس ترین و از دست رفته ترین چیز ممکنه، دم دستی و دست نیافتنی

داشتم میومدم چیزی شبیه این بنویسم که زمان از دستم رفت، خبالا خبالا 

لحظه های کش دار...
ما را در سایت لحظه های کش دار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ramunaaa بازدید : 46 تاريخ : جمعه 26 بهمن 1397 ساعت: 21:07